سعید قربانی

سعید قربانی

خبری ، سیاسی ، آموزشی ، فرهنگی ، آمل
سعید قربانی

سعید قربانی

خبری ، سیاسی ، آموزشی ، فرهنگی ، آمل

آلزایمر گرفته‌ایم یا بی تفاوت شده ایم

یادداشت نازیلا انصاری پور

دبیر مجمع اسلامی فاطمیه دانشگاه آزاد دهاقان


زمانی که نامش برده می شود، خیلی ها نمی دانند این اسطوره که بوده است. چه کرده است. حال اگر بپرسیم از محل دفن این اسطوره خبر دارید یا خیر؟ با تعجب، قیافه ای حق به جانب و لبخندی تمسخرآمیز می گویند خودت که گفتی صائب تبریزی! خوب معلومه تبریز دیگر! 
اصفهان شهر اسطوره هاست. شهر تاریخ و تمدن. شهر اصالت هنر و جریان زندگی در میان بناهای تاریخی اش جاری است. پایتختی دیدنی که گردشگران بسیاری را از گوشه گوشه جهان و ایران به سوی خود جذب کرده است. 
پل هایش را در تمام دنیا می شناسند. میدان نقش جهانش نگین انگشتری عالم است. اما جای خالی اسطوره هایش به چشم می خورد.   
وقتی نام حافظ و سعدی شنیده می شود حتی کودکان چهار و پنج ساله هم چهارکلمه در وصف این شعرا می گویند اما این دردناک است که صاحب سبک و اسطوره ا ی از دوران صفویان در اصفهان باشد و حتی اصفهانی ها هم نامش را ندانند. 
شعرهایش را کمتر کسی از بَر کرده است. انگشت شمار کنگره و همایشی با نامش برگزار می شود، در صورتی که بسیاری از شعرا از سبک این شاعر الهام و درس گرفته اند و چه غربت سختی است که در میان رهروان خود هم ناآشنا باشی. 
خرداد ماه سال گذشته برای اولین بار کنگره بزرگداشت اش را با حضور هنرمندان و مسئولان برگزار کردند. وزیر فرهنگ و ارشاد وقت، بشارتی به مردم ایران و رهروان صائب داد که شورای عالی انقلاب فرهنگی با نام گذاری دهم تیرماه به نام روز صائب تبریزی موافقت کرده است. 
امسال اولین سالی است که زادروز تولد صائب در تقویم های مردم ایران ثبت شده است و این یعنی افتخاری دیگر برای مردم و تمدن اصفهان که نام مردی در یکی از روزهای سال بر دل کاغذ و باورها ثبت شده است که در میان آن ها بوده است. 
امروز روز تولد این غزل سرا است اما جای خالی سطوری در وصفش در رسانه های محلی استان به چشم می خورد. 
باید قبول کرد ما اسطوره هایمان را رها کرده ایم و در میان کمبود آب، استیضاح وزرا و هیاهوی جام جهانی دست و پا می زنیم. ما به فراموشی عادت کرده ایم. 
قصه فراموشی اسطوره ها، قصه امروز و دیروز نیست. قصه از روزی شروع می شود که آیینه های مقبره صائب فرو ریخت. 
درد را از هر طرف بخوانی درد است، وقتی حتی بزرگترهای ما هم از کلمه میراث فرهنگی و تاریخی تنها یک نام میدان نقش جهان، پل خواجو و سی و سه پل را می شناسند. آن وقت، این چه انتظاری است که ما بگوییم ایها الناس در حفظ آثار تاریخی و شاید هم میراث معنوی استان خود کوشا باشید! 
وقتی به کنار مقبره اش می روی تا حمد و سوره ای بخوانی، چشمانت به یادگاری ها و I love you  های روی دیوار می افتد که بزرگ و کوچک و به دست نگارنده های مختلف بر روی دیوار ها، بر تن کاشی ها ی فیروزه ای و ستون های ریخته شده حک شده اند. 
نقاشی های کج و معوج روی دیوارها، سنگ مزار ترک برداشته، قسمت هایی از کاشی های کنار مقبره ریخته یا محو شده است، کاشی هایی که رنگ زندگی در آن ها جاری است و روزی اشعار صائب بر دل آن ها نقش بسته بود. به نظر می رسد آخرین مرمت و بازسازی مقبره صائب در سال ۱۳۸۱ صورت گرفته است. 
مزار صائب تبریزی یک جاذبه است، یک مرکز برای جذب گردشگر و برگزاری جلسات شعرخوانی، شب شعر و جلسات هنری با حضور هنرمندان تا در فضای سبز و حوض پر عظمت اش که به سبک حوض چهل ستون است، گرد هم آیند. 
صائب، هم از وضعیت خود ناراضی است! بی شک اگر زنده می شد به شیراز یا مشهد هجرت می کرد. مردم آن دو خطه از ایران بیشتر قدر اسطوره های جهانی خود را می دانند و نه تنها در پاسداشت آن ها می کوشند بلکه از آن ها به عنوان جاذبه های گردشگری، ملی و جهانی شهر خود استفاده می کنند اما، ما در اصفهان آلزایمر گرفته ایم. 
باور ندارید؟ به حاشیه های تخت فولاد و بسیاری از مکان های تاریخی دیگر سَر بزنید تا با چشمان خود شاهد باشید ما بر سر تاریخ و فرهنگ خود چه آورده ایم. 
مدرسه ابوعلی سینا را که هنوز فراموش نکرده اید؟ آهسته آهسته دارد به یک مخروبه تبدیل می شود! مسجد سید را چه بگویم. از آتش سوزی های پی در پی اش یا گونی گونی کاشی های ریخته شده اش در آتش سوزی اخیر؟ 
صدای ما را، نوشته ما را از از اصفهان، شهر گنبدهای آسمانی رنگ و پایتخت فرهنگ و تمدن 
می شنوید و می خوانید. ما هنوز در شناخت اسطوره هایمان به نسل های آینده کوتاهی کرده ایم. 
آیندگان ما دیگر نه سرمایه ای برایشان می ماند که در حفظ اش کوشا باشند و نه اسطوره ای به آن ها شناسایی شده است تا با آن در میان خود و ملل دیگر به آن ببالند. راستی ما برای حفظ گنجینه های خود چه کرده ایم؟ 
کدام ارگان مسئول حفظ این بناها و ماندگاری نام این هنرمندان است؟ ما داریم آنچه داریم را از دست می دهیم چون هیچ کس نمی داند چه وظایفی در قبال میراث فرهنگی معنوی و غیر معنوی دارد. 
رسانه های پایتخت از صائب می نویسند و ما اصفهانی ها حتی زحمت خواندن رویدادهای صفحه های تقویم را به خود نمی دهیم. آیا برگزاری تنها یک همایش، آن هم با اطلاع رسانی محدود شایسته چنین اتفاقی است؟ آیا صائب را شناختیم و برای شناختنش کاری کرده ایم؟
شایسته بود در اولین سال این اتفاق مبارک، رسانه ها بیشتر به این شاعر شهر می پرداختند تا ثابت کنند ما عادت به فراموشی نداریم و هنوز آلزایمر نگرفته ایم که بعد از ثبت یک اسطوره و اثر به نام شهر خود برای حفظ و ماندگاری آن هم تلاش می کنیم. 
سال گذشته دهم تیرماه از سوی شورای فرهنگ عمومی به نام روز صائب تبریزی نام‌گذاری شد اما نه تنها عرفا، شعرا و ادبا بلکه مسئولان فرهنگی هم این روز را از یاد برده اند. 
امیدواریم اولین سال نامگذاری امروز به نام این ادیب راهگشایی باشد تا مسئولان برای حفظ این مقبره تلاش کنند. گروه های گردشگری داخلی و خارجی از صائب مانند حافظ و سعدی سخن بگویند. اصلا چه تناقضی وجود خواهد داشت اگر مرکزی هنری در کنار مقبره ایجاد شود و آثار این هنرمند را ارائه دهد یا جلسات مختلف در کنار مقبره این ادیب برگزار شود؟ 
شاید آن روز صائب دیگر از حال خود پریشان نباشد و به حال سایر هم عصران خود غبطه نخورد. 
من از بی‏قدری خار سر دیوار دانستم /که ناکس کس نمی‏گردد از این بالانشینیها 
از حادثه لرزند به خود قصر نشینان/ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم 

*دبیر مجمع اسلامی فاطمیه دانشگاه آزاد دهاقان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.